خدایا این منم که روبروی توام

خدایا این منم که روبروی توام ... نه موسی تو کوه طور ... یه دیالوگ به یاد موندنی مناسب حال این ساعت ((خدمت خدای بزرگ   سلام    بابا ای ولا تو که خیلی مشتی بودی )) .این حرفها وقتی از زبون یه پهلوون یه پهلوون زخم خورده بیرون بیاد دیگه هوار آدم بلند میشه .
نمی دونم چی صدات کنم من یا تو ولی هرچی هستی یه خرده همه چیزو بر عکس میگیری خوبرویان جهان کیه ؟ و البته خوشحالم واسم دعا نکردی اگه تو دعات بگیر بود تا حالا یه عقل درست حسابی از آک در اومده داشتی .
امیر جان تو این خدا رو نمی شناسی هر موقع  ازش چیزی میخوای خیال میکنه داری از افعال معکوس استفاده میکنی .
خانم آرتمیس معنای زندگی در تعریف شما قشنگه ولی برای من غیر قابل باوره که این حرف از زبون خدا باشه اینو سوگلی هاش ساختن چسبوندن به خدا .
دوست نقابدارم فراموشی یه نعمته ولی من هنوز نفهمیدم چه چیزی رو نباید فراموش کنم .
صبرا خانوم  من از خدا میگم و شما از اسطوره بابلی ... منو یادش ننداز آخه اولین روز زهرماری دانشگاه ادبیات کهن داشتیم و درس درباره اساطیر بین النهرین بود استادش همون جلسه اول اینقدر پاچه ام  رو گرفت که دیگه از همه اساطیر بدم اومده مخصوصا گیل گمش و در ضمن خدایی که بوی گازوییل نشونی اش باشه تو مقام خدایی دوام نمیاره .
و شما مهسا خانوم هیچ می دونید که وقتی همون چیزی که صد برابر بهتره اونقدر انرژی تو گرفته که یا نمی تونی ازش بهره ببری یا دیگه قدرت چرخش رو نداری .
نیما جان شرمنده ام حالمو گرفته میخوام حالی تو وجود کسی خوش نباشه .
صدا همین نزدیکی هاست دستمو که رو قلبم میذارم هارمونی زیبایی به من نهیب میزنه خانم مریم شکایت از کدوم کوتاهی ؟ چه کار خواست که نکردم . شاید خدای من با مال شما فرق میکنه .
یه دیالوگ تو فیلم خیلی دور خیلی نزدیک بود که توجه منو جلب کرد  دقیقا وقتی پزشک جوان قصد داشت خواست خدا رو برای دکتر اصلی فیلم تشریح میکنه اون در جوابش میگه که چقدر آدمارو درمون کردم ولی آدم هایی مث تو انداختید گردن خدا ... من که خیلی موافقم شما چطور؟
راستی تا یادم نرفته هیچ میدونستید داستان های ابتدای خلقت همه تمدن ها تقریبا مثل همن...دیونیسوس در یونان . اوزیروس در مصر . سیاورشان در ایران و هابیل و قابیل برای اهل کتاب ...منم تازه فهمیدم ولی کدومش درسته؟؟؟

چند روز مونده به آخر دنیا ؟؟؟


چقدر به درگاهت دعا کردم ... چقدر عجز و لابه نیاز داشتی ؟؟؟ چقدر دلت برای یه التماس درست وحسابی از یه بنده بدبخت تنگ شده بود ...وای که چقدر به خاطر کارایی که حتی خودم ازشون سر در نیاوردم ازت دفاع کردم ... نمی دونم چرا هر آدمی تو این دنیا همه چی داره بهش میگن گناهکار... منم دیگه میخوام گناهکار باشم .
خدایا یادته یه روزی ازت گلایه کردم که چرا عاشق نمی شم ... یادته ازت به خاطر ایکه هیچکس و هیچ چیز گریه منو در نمیاورد ازت پرسیدم چرا قلبم رو از سنگ تراشیدی ... یادته اون روز که  به خاطر یه سوتفاهم مجبور به دعوا با دوستام شدم  حکمت این کارتو ازت پرسیدم
اگه اینا همه یادته پس چرا سه ساله صدای همون آدم رو  نمی شنوی ... بذار روشنت کنم وقتی من تو عالم مادیات زندگی می کنم نمی تونی ازم انتظار داشته باشی که آرزوهام فرا زمینی باشه .
خدایا چند روز مونده به آخر دنیا ؟
دیگه احساس میکنم خوردم به ته دنیا . دنیا داره همون جهنمی می شه که به آدمایی مثل من وعده داده بودی ... چقدر این یکی سریع برام مهیا کردی!
خدایا داری مجبورم میکنی بین تو و خواسته هام یکی رو انتخاب کنم ... ولی مطمئن باش نتیجه ی این انتخاب به ضرر هر دو مونه .
خدایا دیگه ازت عشق نمی خوام  فقط میخوام یه دل سیر گریه کنم
راستی نگفتی چند روز مونده به آخر دنیا ؟؟؟

بغض

تو سینه ات اگه راز باشه باید سر به مهر بمونه اما اگه بغض باشه باید بشکنه تاراحت بشی.
بغض سینه من از دل تنگه و فراموشی اونهم فراموشی چیزی که اصلا ندیدم وحتی کم شنیدم
اما میشناسمش از روزاییه که اونایی که دیدن واسه مون نگفتن دلیلشم نمیدونم قبلا با خودم میگفتم شاید راز مگوییه اما فهمیدم نه روزگار روزگار غریبیه وعالم  عالم نسیانه آدمیزاد هم موجود فراوموشکار. سردر گم و حیرون شدم اگه اون لحظات اونقدر عزیزه اگه اون آدما اینقدر بزرگن پس چرا من ازجنگ وآدماش هیچی نمیدونم. چراشهید واسه همه ما حکم سهمیه کنکور و معافیت سربازی و امتیاز و.. چرا جنگ واسه من چیزی به جز خاکریز و گونی شن و چند تا عکس نیست چرا بسیج وبسیجی تعریفشون واسه من جز بیحرمتی جز عزا داری جز ایست بازرسی نیست.چرا از خوبیهایی که میگن هیچی نمونده.نمیخوام وهیچ وقت نخواستم که سیاه فکر کنم اما دریغ ازیه نقطه روشن.شاید مقصر من وتو نباشیم که درک نمیکنیم خط شکن کیه.
حتما تقصیر من وتو نیست که نفهمیم به استقبال مرگ رفتن یعنی چی. یقینا اگه گریه های خالص نماز شب رو نفهمیدیم گناه من وتو زیاد نیست. خواهش میکنم التماس دارم روزه سکوتتون رو بشکنین بگین اون چیزایی رو که دیدین من اسطوره سازی نمیخوام فقط میخوام حقیقتو بدونم فقط همین.
من از شب شاکیم از این سکوتش                        از این خواب و از این راز و هبوطش
از این عمق بدون انتهایش                                   از آن ژرفای چشم بی صدایش
برایم یک سوال بی جواب است                            چراغش هم برایم یک سراب است
من از درد و دلش بی اطلاعم                                از احساس و درونش بی جوابم
فقط تاریکی از شب شد نصیبم                             به چشمانم دگر چیزی ندیدم
دو چشمان سرم را من که بستم                          به امید نگاه دل نشستم
به رویایی فرو رفتم که شاید                                  به اسرار شبم دانا نماید
ولی این چشم بستن بی ثمر بود                          شبیخون بر دل شب بی اثر بود
شکستم داده آن شب بلکه هر شب                       بسوزم من دمادم از شب و تب