به نظر من شروع هر کاری که آدم براش فکر و تخیل خرج کرده خیلی سخته، این هم یکی از همون کارهاست. دیشب داشتم فکر می کردم اولین پست رو راجع به چی یا کی بنویسم.تو همین خلسه خواب و بیداری تصمیم گرفتم راجع به مهمترین شخص آفریده شده بنویسم. صبح که بیدار شدم آدمهای زیادی توی ذهنم بودند، ولی هر چی گذشت مهمتر از آدم و حوا پیدا نکردم ...
از حوا کی مهمتر؟ مادر همه بشر... مادر. آره، قهرمان اولین نوشته من همینه !
خدا می دونه طاقت همه چیز رو دارم به جز گریه مادرم، اشک هاش نفسم رو بند میاره. حتی اگه دوتا قطره اشک بریزه منو غرق می کنه...
البته می دونم دیگه داره خیلی پروانهای میشه!
ولی بی مناسبت هم نیست، تو هفته زن، من هم دور از خونه، بعد از مدتها به زادگاهم ـ بندرعباس ـ برگشتم و دور از مادرم هستم، اما خوشحال از اینکه توی دیار خودم وبلاگ نویسی رو آغاز کردم و فقط می تونم از اینجا یه آرزو کنم که حضور گرمش دیرتر از عمر من تموم بشه.
حرف آخر : البته من در مورد همه چیز و همه کس خواهم نوشت و قالب انتخابی من هیچ ربطی به نوع نوشته هام نداره و فقط علایق شخصی من رو نشون می ده؛ یونان باستان. به امید سفر به اون دیار!
دست آخر اینکه تشکر خیلی ویژه از کامیرا که این قالب رو به بهترین شکل، یعنی همون طور که می خواستم طراحی کرد.
فعلا خداحافظ.